شاید اگر پیمانکاری نبود زنده میماند

شاهدان حادثه و همکاران این کارگر به تلویزیون کارگاه میگویند اگر قرارداد کاری صابر آسایش «پیمانکاری» نبود، یا حتی اگر بکلی کارگر شرکت نفت نبود، به احتمال زیاد حالا میتوانست زنده باشد.
گزارش کارگاه جزئیاتی را بازگو میکند که در روایتهای رسمی کمتر به آن پرداخته شده است.
گفته بودیم اوضاع خراب است
حادثه حدود ساعت ۱۲:۳۰ شنبه چهارم مرداد ۱۴۰۴ اتفاق افتاد. لولهی سنگین روی صابر آسایش سقوط کرد و پایش بهشدت آسیب دید. همکارانش از همان لحظات اول فهمیدند که اوضاع وخیم است. سریعاً با اداره «خدمات عملیات» تماس میگیرند و وضعیت را دقیق توضیح میدهند. هشدار میدهند که اگر کمک فوری نرسد، ممکن است صابر زنده نماند.
با وجود اطلاع سریع، تماسها و پیگیریها در هزارتوی مراحل اداری گیر میافتد. طبق روایت مدیران میانی، ساعت ۱۳:۰۵ تازه خبر حادثه به «مدیرعامل» میرسد. برخی شاهدان میگویند تماس با مدیرعامل با تأخیر بیشتری همراه بوده یا ایشان بطور کلی در دسترس نبوده است.
سؤال سادهی کارگران این است: چرا در شرایط بحرانی، مدیر عملیات شرکت (که طبق عرف نفر دوم شرکت است و میتواند در غیاب مدیرعامل تصمیم فوری بگیرد) رأساً دستور اعزام بالگرد را نداده است؟
ناهار، دما، سوخت، هزارتوی بروکراسی؛ همهچیز جز صابر
در گچساران دو بالگرد امداد داریم؛ یکی برای شرکت نفت، یکی برای شهر. تلاش شد ابتدا از بالگرد شهری استفاده شود، اما بهدلیل اینکه منطقهی حادثه «مرزی» تلقی میشده و زیر نظر استان فارس بوده، گرفتن مجوز از استانداری ناکام ماند.
در مرحله بعد، سراغ بالگرد شرکت نفت رفتند. اما باز هم کار ساده نبود. حدود ساعت ۱۳:۲۰ بالاخره دستور پرواز داده میشود. با این حال، چند مانع عجیب مطرح میشود: اول اینکه خلبان گفته «ناهار نخوردهام» و نمیتواند پرواز کند. بعد اعلام میشود دمای هوا بالاتر از حد مجاز است و در نهایت، گفته میشود بالگرد سوخت ندارد.
سه بهانه، در یک وضعیت اضطراری. همکاران صابر اینها را نه توضیح، بلکه بازی با وقت طلایی برای زنده ماندن او میدانند.
دیگر دیر شده بود
بالگرد نهایتاً ساعت ۱۴:۴۵ به پرواز درمیآید؛ بیش از دو ساعت بعد از حادثه. وقتی به صابر میرسند، نه آتلبندی شده، نه تثبیتشده. فقط زخمبندیاش کردهاند تا جلوی خونریزی را بگیرند.
در بیمارستان شرکت نفت هم پذیرش نمیشود. چون صابر «رسمی» نبود. او را به بیمارستان عمومی شهید رجایی منتقل کردند. اما دیگر فرصتی نمانده بود.
اگر رسمی بود، زنده میماند؟
شاهدان میگویند اگر صابر نیروی رسمی شرکت بود، شاید بالگرد زودتر میرسید. شاید کسی وسط بحران دنبال ناهار نمیگشت، شاید آمبولانس و درمان درستتری انجام میشد. شاید حالا زنده بود.
کارگران میگویند این اولین بار نیست و مرگ صابر آسایش ادامه یک روند است. در سالهای اخیر، کارگر دیگری به نام «ملکزاده» نیز در این منطقه، به دلیل پیمانکاری بودن و همین تعللها در امدادرسانی جان باخته است.
کارگاه | رسانه کارگران ایران
برچسب ها :صابر آسایش ، مرگ ، نفت و گاز گچساران
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0